سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

همه ی کلاس یکباره ساکت شدهیچکس جوابی نداد  همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرفنزده بود بغل  دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:

لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
  نیشخند زدوگفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رودیدی که بهت بگه عشقچیه؟ دوباره 

معلم یه مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم ...لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنیدو ادامه داد:من شخصی رو دوستداشتم و دارم وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفر ه بجز اون شخص دیگه ای رو توی از   دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه ودور از چشم بقیه به   طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم.هرکاری براش بکنم هر کاری .
من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه منعاشقش  بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود اس ام اس بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب

بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار گرفت. دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت..

 خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده هایما زیادباهم خوب  نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرممی خواست عشق  منو بزنه ولی من رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش میکنمبذار بره  طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو میزنه  بعد بهش اشاره کردم که برو..اون گفت لنا نه...من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه..

و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست

عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راحتیش تحمل کنی.

ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیمبعد از این موضوع عشق من رفت. .

اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شایدما توی این دنیا بهمنرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرتمی مونم خدا نگهدار عشقم  مواظب خودت باش..

عاشق تو......ک.م))

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود..معلم هم کهبه شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در   باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان...

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

 دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد...
قصه ی ما رفته بود... رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن.. لنای. آره

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد.....خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

 خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد.....آغاز کسی باش که پایان تو باشد

 

 

---

اگه مشکل ویرایش داره ببخشید صدبار ویرایشش کردم ولی بهتر از این نشد

شرمنده

امیدوارم خوشتون اومده باشه من خودم یه ساعته در حین ویرایش دارم گریه میکنم.........

پس نظر زیاد بدین لطفا

به حرمت اشکای من نظر بدین لطفا^_^

انیونگ یارابن

نظرات شما عزیزان: